عارفان واقعی
نمی دانم شما که این وصیت نامه را می خوانید در چه سنی هستید و در چه مرحله از مراحل سیر و سلوک غرقید. اما اینجا وصیت نامه عارف واقعی ای است که در 22 سالگی دعوت مولایش را عاشقانه لبیک گفت. هر چه وصیت نامه را می خوانیم بیشتر متحیر می مانم. چطور در این سن کم در اوج جوانی چنین عارفانه با معبود خود سخن می گوید. مگر این ها در شهر و دیار دیگری پرورش یافتند. مگر اشتغالات روزانه دیگری از عالم دیگر داشتند؟!
نه اینها همان العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء است. باید کاری کرد…
وصیت نامه شهید غلامرضا نامدار محمدی
به نام او که عرشش به قطره های اشک یتیمان به لرزه در آید و به یاد آنکه عشقش به طپشهای قلب عاشقان بیفزاید
والذین کفروا و کذبو بایاتنا فاولئک لهم عذاب مبین والذین هاجروا فی سبیل الله ثم قتلوا یاتوا لیرزقنهم الله رزقا حسنا وان الله لهو خیر الرازقین 58-57 حج
به نام الله و به یاد مهدی عزیز و به یاد حسین شهید و شهدای کربلا و کربلاهای ایران. الله عزیز جل جلاله می فرماید: هر گاه هر چه از شما بگریم اولاً مثل آن را به شما می دهیم و همچنین این گرفتن ها و دادن ها برای امتحان شماست . مرگ و موتها انسان را تحت تاثیر قرار می دهد که آری بسیار تا بسیار باید به فکر رفتن بود.
تا به حال هر چه به فکر مرگ بودیم اکنون باید آن در لحظات عمر خود ضرب کنیم و بسیار به یاد مرگ خود باشیم .الهی این بدن من مملوک توست ملک توست ان شاءالله که عبد توست .با آن هر چه می خواهی معامله کن اگر می خواهی آن را بسوزانی بسوزان اگر می خواهی آن را تکه تکه کنی تکه تکه کن اگر می خواهی آن را بی سر کنی چنین کن اگر می خواهی این پیکر را مانند مولایم ابا عبدالله لگدمال ستوران کنی چنین کن و اگر می خواهی مانند عباس عموی تشنگان حسین بدنم را بی دست و پا کنی چنین کن و اگر می خواهی …ولی از تو تقاضایی دارم تو را به عزت زهرای مرضیه با این بدن عاصی قهر مکن چرا که اگر بدانم تو از عذابم لذت می بری بسم ا… اگر بدانم تو با دیدن بدن سوخته ام شادان می شوی بسم ا… اگر بدانم تو با بدن بی سرم خرسند می شوی بسم ا…
کورباد آن چشمی که غیر تو راببیند و برای غیر تو ببیند کر باد آن گوشی که برای غیر تو بشنود و غیر کلام تو را بشنود بریده باد آن دستی که برای غیر تو حرکت کند بریده باد آن پایی که برای غیر تو رود مهر باد آن قلبی که غیر از منزلگه تو باشه قلبی که تو عنایت کردی و آن را حرم الله خواندی قلبی که حرم توست اگر اجنبی را راه دهد ختم شود. خدایا تو را سپاس که دستم را گرفتی و به طرف خود کشاندی خدایا تورا کرنش که به پایم خلخال زدی و به سوی خود رهنمون نمودی خدایا تو را حمد که به چشمم گفتی که غیر تو را نبیند خدایا تو را شکر که به گوش من فرمان دادی کلام غیر تو را نشنود
خدایا تو را تعظیم که به قلبم معشوق من ای همه دست و پا و چشم و گوش و عقل و قلب من تو را سجده که را خریدی به راستی تو را سجده که مرا خریدی
ای حضرت دوست یک کلام را شاید بتوانم به جرات البته به جراتی که آن را هم تو دادی بیان کنم که هیچ چیز را خود نتوانستم بشناسم الا آن که تو آن را به من شناساندی اگر تو نبود هرگز و هرگز هیچ چیزی را نمی شناختم در واقع نمی توانستم بشناسم از خود تو گرفته پیامبران راستینت و از پیامبران صادق تو گرفته تا ائمه طاهرینت و از ائمه طاهرینت گرفته تا علما و فقها و زمان حضرت روح الله الموسوی الخمینی روحی فداه و از او گرفته تا خود تو یا اول الاولین و یا آخر الاخرین .
هر شکری که تو را می گویم عرق شرمم فزون تر می شود قلبم بیشتر به لرزه می افتد چرا که اگر می توان با این کلام به حق ناقص و نارسا شکر تو معبود را گفت. هرگز هرگز هرگز و هر که چینن ادعا کند کور است کر است قلب او مهر خورده و ختم شده است پس ای خدا تو خود تسبیح خودگوی که ما قاصریم تو خود زبان ما شو که ما لالیم.
پدر و مادر عزیز و برادران و خواهران گرامی شما را به آن چیزی وصیت می کنم که علی ابن ابیطالب هنگام مرگ چنین وصیت نمود . اوصیکم عبادالله بتقوی الله و نظم امرکم .
تقوای خدا را پیشه کنید تا خیلی از حجابها از پیش چشم شما برداشته شود.
همیشه با خودم می گفتم آیا می شود روزی من نیز به فیض کامله شهادت نائل شوم و این خود را به این اسلام و انقلاب و امام ادا کنم؟ وگاهی می گفتم خیر نمی توانم چون تا سعادت نباشد شهادت نیست پس من سعادتش را ندارم و گاهی نیز دل خود را تسکین داده و می گفتم می شود مگر آنها که شهید شده اند غیر از ما بوده اند فقط آنها خود را خالص لوجه الله کردند و متقی شدند و بعد مهاجر الی الله گشتند پس باید اول خود را ساخت یعنی اول باید سعادت را کسب نمود و بعد شهادت را . و به همین منظور بود که همیشه بعد از نماز دعا می کردم که خدایا مرا لایق شهادت بگردان شاید خدا به حرمت شهدا واقعی مرا نیز لایق …
آیاتی را که در اول وصیت نامه نوشته ام آیاتی است که وقتی برای جبهه استخاره کردم آمد و خدا می داند نه اینکه خدا مژده بدین داده است خیلی شاد شدم و آن آرزوی دیرینه خود راتقریباً برآورده دیدم. بدینوسیله به عرض ما بازماندگان عزیز خود می رسانم که اولاً از یکایک آنها التماس دعا دارم ثانیاًطلب عفو. و نکته ای که لازم می دانم تذکر دهم این است که من این راه را با شناخت کامل انتخاب کرده ام و هیچ زور و اجباری در انتخاب این راه در کار نبوده است لذا تقاضایی که از همه عزیزان دارم این است که اولاً بعد از کشته شدن من و شاید شهادت کسی را مسئول ندانند و نیز برای من گریه نکنند چرا که من فدای اسلام و امام و انقلاب شده ام و لذا نباید برای فدایی چنین چیزهای ارزشمندی گریست و نیز کاری نکنید که دشمن پوسیده مان شاد گردد.
از تمام دوستان و عزیزان و مخصوصاً پدر ومادر و برادران و خواهرانم خواهشمندم مرا ببخشند و چنانچه از من رنج و ناراحتی به آنها رسیده است آن را به بزرگی خود ببخشند.
در مورد جای دفنم باز از شما خواهشی دارم و آن این است که مرا در گلستان و یعنی در قطعه شهدا در بهشت زهرای تهران خاک کنید که شاید به واسطه این شهدای عزیز و عظیم هم که شده از گناهان و عصیانها و طغیانهای من در گذرد . وضمناً از دعای خیر برای من عاصی فراموش نکنید از چیزهایی که در قلب من جا دارد این امام عزیز است که خدا می داند همیشه با خدای خود می گفتم که اگر می خواهی امام را به نزد خود ببری ای خدا اول مرا بمیران چرا که نمی توانم غم از دست دادن او را تحمل کنم لذا از شما عزیزان که شاید این وصیت نامه را می خوانید می خواهم که امام عزیزمان را تنها نگذارید و قدر این نایب امام زمان را بدانید و اگر خدمتش مشرف شدید سلام من حقیر را نیز به او برسانید و هرگز فریب این منافقین و ابرقدرتها را نخورید چرا که قرآن می فرماید: جاء الحق و زهق الباطل ان الباطل کان زهوقا. یعنی باطل رفتنی بوده است و هرگز فریب عشوه گریهای دنیا را نخورید چرا که ما از آن اوییم و به او باز می گردیم.
انا لله و انا الیه راجعون.
والسلام
یابن الحسن یابن الحسن یابن الحسن
دلم می خواهد درآخرین دم نیز این نوای دل انگیز را بخوانم و امیدوارم روی ماهش را ببینم.
حسین جان حسین جان حسین جان