بلال زنده است...
چقدر صدایت شبیه بلال است برادر، در قاره ای که سیاه پوستان، سفید فکر میکنند و مک دونالت، غذای سنتی آنهاست. از حنجره ات، میشود گلهای محمدی را گرده افشانی کرد و مهربانیت، آمده پای پیاده تا حرم، زیبائیت را، در کلمات میریختی و درختان بسیاری را، معطوف خورشید کردی.
با آن دندانهای سفید و زبان سرخت….بارها میخواستند پوستت را چپه رو کنند و پولش را در چمدانی که بوی تعفن میداد بفرستند…
ژنرالها می خواهند گرفتن تو را به افتخاراتشان اضافه کنند؛ ولی صدای تو که اینجاست و افکارت، متین و آرام قدم میزنند در خیابانها.
نقشه نیجریه، شبیه صورت توست. با اندامی رها در باد.
ما خوب می دانیم که هیچ میله ای نمی تواند طنین آزادی را محصور کند؛ پس ما نگران نیستیم که تو کجایی و تو هم نگران نباش؛ چون تاریخ معاصر نیجریه، معطر به افکار توست. با آن نرگسی که به سینه زدی و یاسهایی که پرورش داده ای در حیات خلوت مسجد علوی نیجریه…
شعر نو از «مجتبی اصغری فرزقی»