برگزاری همایش روش پژوهشی علامه محمد هادی معرفت (رحمه الله)
به پاس بزرگداشت علمای بزرگ شیعه در عرصه علوم و معارف قرآن و حدیث،
دومین همایش سالانه مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه کرمان تحت عنوان «روش پژوهشی علامه محمد هادی معرفت رحمه الله» برگزار می گردد.
مهلت ارسال آثار: اول مهر ماه 1395
اعلام نتایج: 15 آبان ماه 1395
زمان برگزاری همایش: 24 آبان ماه 1395
آدرس دبیرخانه همایش: کرمان، میدان شهدا، جنب مسجد جامع، مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه
تلفن: 03432222827
برای ارسال آثار از طریق آدرس k.fatemyyeh@gmail.com اقدام فرمایید.
برای اطلاع بیشتر به سایت www.whf-kerman.ir مراجعه فرمایید.
احکام مربوط به پوشش زنان
حجتالاسلام والمسلمین محمدحسین فلاحزاده عضو دفتر استفتائات حضرت آیتالله العظمی خامنهای و رئیس مرکز موضوعشناسی احکام فقهی- به پرتکرارترین سؤالات مطابق با فتاوای حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای پاسخ داده اند برخی از سوالات و پاسخ ها مورد ابتلا بدین شرح است:
*آیا استفادهی نوع خاصی از حجاب با رنگهای متنوع جهت جذب دیگران به مقولهی حجاب جایز است؟
استفاده از رنگهای متنوع اگر بهگونهای باشد که موجب جلب توجه نامحرم شده بهطوریکه خانم انگشتنما شود جایز نیست. درست است که برخی قصد خیر دارند و میخواهند حجاب تمیز و شیک داشته باشند و مرتب باشند و با این کار دیگران را جذب کنند تا حجاب ترویج پیدا کند، اما باید به این نکته توجه داشته باشند طوری نشود که در نگاه دیگران حتی بین خانمها انگشتنما شوند؛ یا موجب جلب توجه نامحرم شوند که در این دو صورت جایز نیست. اما اگر اینگونه نیست و حجابشان عادی است و دیگران هم جذب این حجاب میشوند، قطعاً اشکالی ندارد.
* حکم پوشیدن ساپورت و شلوار لی یا شلوار جین و روسری و کفش رنگی و مانتوی کوتاه در زیر چادر چیست؟
برای پوشش شرایطی ذکر شده ازجمله اینکه برجستگیهای بدن مشخص نباشد. در مورد ساپورت، اینگونه است که تمام هندسه بدن مشخص است؛ بنابراین حجاب کاملی نیست اما نسبت به نوعهای رنگی شلوار جین و لی، اگر زیر چادر باشد و پیدا نباشد، حکم خاصی ندارد؛ به فرض اینکه پیدا هم باشد اگر بهقدری چسبان نباشد که هندسه بدن مشخص باشد -یعنی یک مقداری گشاد باشد که برجستگی بدن مشخص نباشد- و اینکه رنگش بهگونهای نباشد که فرد انگشتنما شود و بهاصطلاح لباس شهرت نباشد، اشکالی ندارد.
* چه نوع پوششی از حیث رنگ، جنس و نوع برای خانمها در مقابل نامحرم اشکال دارد؟
بهطورکلی اگر لباس بهگونهای باشد که فرد را در نگاه دیگران انگشتنما نموده و یا جلب توجه نامحرم کند -حتی در کیفیت پوشیدن- پوشیدن آن جایز نیست. در پوشش بیرون شرایطی برای لباس گفتهاند: اینکه بدن را به مقدار کامل بپوشاند، خیلی نازک نبوده و بدننما نباشد، از نظر حجم طوری باشد که برجستگیها و برآمدگیهای بدن را بپوشاند، خیلی تنگ و چسبان نباشد و همچنین این لباس مروج فرهنگ ابتذال و یا فرهنگ دشمنان نباشد. یعنی خودتان استقلال داشته باشید.
* آیا پوشیدن جوراب نازک برای خانمها بهطوریکه پا در مقابل نامحرم مشخص باشد جایز است؟
از جمله شرایط پوشش و لباس این است که بدننما و نازک نباشد که پوست بدن پیدا باشد. بنابراین پا باید از نگاه نامحرم پوشانده شود، اگر خانمی جوراب نازک بپوشد که پا دیده شود، حجابش کامل نیست و جوراب باید در حدی باشد که پا پیدا نباشد.
*خانم هایی که موی بلند دارند و موی خود را در زیر روسی یا چادر در پشت سرشان میبندند بهگونهایکه یک برآمدگی زیر روسری یا چادر ایجاد میشود، این مسئله شرعاً چه حکمی دارد؟
اگر این وضع بهگونه ای باشد که جلب توجه نامحرم کند یا خانم انگشتنما شود و شکل و شمایل خاصی پیدا کند حرام است اما اگر در آن حد نباشد اشکالی ندارد.
برگزاری جشن میلاد امام حسن (علیه السلام)
موسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه کرمان، ضیافت افطار و مراسم جشن میلاد با برکت کریم اهل البیت امام حسن مجتبی (علیه السلام) را با حضور مدیر محترم حوزه های علمیه استان حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا الله وردی و اساتید و و معاونین و کادر گرامی مقطع سطح دو و سه و طلاب مقطع سطح سه و خانواده های محترم آنها برگزار نمود .
در این مراسم استاد گرانقدر، جناب حجت الاسلام و المسلمین حائری درباره ارزش تحصیل علوم دینی توسط خواهران و لزوم ارج نهادن و افتخار نمودن خانواده ها به وجود آنها، نکات ارزشمندی را بیان فرمودند. در ضمن فرمایشات، ایشان به تمایز انسان و حیوان در امر ازدواج پرداختند که برای انسان لفظ نکاح، بیانگر دو امر «مسکن» و «سکینه» است که «مسکن»، باید از سوی مرد برای زن فراهم شود و «سکینه» را هم زن باید در خانواده ایجاد کند. در پایان هم ایشان به ذکر فضایل امام حسن (علیه السلام) بر اساس قرآن همراه با ذکر شواهد تاریخی پرداختند.
چگونه به شرح صدر دست یابیم (شرح دعای روز پانزدهم ماه مبارک رمضان)
اللهمّ ارْزُقْنی فیهِ طاعَةَ الخاشِعین واشْرَحْ فیهِ صَدْری بإنابَةِ المُخْبتینَ بأمانِکَ یا أمانَ الخائِفین؛ خدایا روزى كن مرا در آن فرمانبردارى فروتنان و بگشا سینهام در آن به بازگشت دلدادگان به امان دادنت اى امان ترسناكان. واشْرَحْ فیهِ صَدْری؛ صدر مرتبه اولیه و ظاهریه قلب است و قابلیّت پذیرش اسلام و کفر را دارد و در این آیه به بنده نسبت داده شده، چرا که خداوند هیچگاه قلب بندة خود را با کفر انشراح نمیدهد. هرکس از حق دلتنگ شود، دلش با باطل وسعت گیرد و هرکس از باطل دلتنگ شود، دلش برای حق وسعت یابد. تنگدلی انبیا که ناشی از تکذیب قومشان است، از نوع دوم میباشد و ضیق صدر کفار از دستة اول است. از آیه «فَمَن یُرِدِ اللّهُ أَن یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ وَمَن یُرِدْ أَن یُضِلَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقًا حَرَجًا کَأَنَّمَا یَصَّعَّدُ فِی السَّمَاء کَذَلِکَ یَجْعَلُ اللّهُ الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لاَ یُؤْمِنُونَ». (انعام/ 125) برداشت میشود که در مقابل شرح صدر ضیق صدر است و همانطور که انشراح صدر مقدّمة هدایت است، ضیق صدر هم مقدمة ضلالت و گمراهی میشود. بنابراین در جبهة مقابل شرح صدر، ضیق و قساوت قلب قرار دارد. «أَفَمَن شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ فَهُوَ عَلَی نُورٍ مِّن رَّبِّهِ فَوَیْلٌ لِّلْقَاسِیَی قُلُوبُهُم مِّن ذِکْرِ اللَّهِ…». (زمر/22) ضیق صدر به معنای دلتنگی و سخت شدن دل و کنایه از کمحوصلگی و تحمّل پایین میباشد؛ به صورتی که در مواجهه با حق و حتّی باطل عکسالعمل سریع و تندی در رد یا اثبات آن صورت گیرد. بررسی آیات قرآن نشان میدهد که توجه به برخی امور در شرح صدر مؤثر است و آن را در انسان تقویت مینماید: 1-تدبر در قرآن: صدر، نهانخانة قلب است که اسرار و صفات روحی و باطنی ـ فضایل و رذایل ـ در آن جای میگیرد. صحت و استقامت قلب در فضائل است و بیماری آن در رذایل؛ بنابراین رذیله مرض قلبی است. برای این مرض، دارویی لازم است: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ قَدْ جَاءتْکُم مَّوْعِظَة مِّن رَّبِّکُمْ وَشِفَاء لِّمَا فِی الصُّدُورِ وَهُدًی وَرَحْمَة لِّلْمُؤْمِنِینَ ». (یونس/57) ای مردم! اندرزی از سوی پروردگارتان برای شما آمده، و درمان آنچه در سینهها است، و هدایت و رحمت برای مؤمنان. شفای آنچه در سینه است، کنایه از نابودی صفات روحی زشت و گناهان قلبی است که موجب ضیق قلب شده است . (طباطبایی، المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۱، ص۸۰) شفابخشی قرآن شرطی دارد که بدون آن قلبها تسکین نمییابد و آن تدبر و تفکر در آیات آن است؛ «أَفَلَا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَی قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا». «آیا آنها در قرآن تدبر نمیکنند یا بر دلهایشان قفل نهاده شده است؟» . (محمد/24) 2- ذکر: ذکر لفظی و معنوی از دیگر عوامل شرح صدر است. امیرالمؤمنین میفرماید: «الذکر یشرح الصدر»؛ ذکر جان را گشاده میگرداند. (محمّد محمّدی ری شهری، میزان الحکمة، ج۲، ص۹۷۲) قلب انسان خواهان رسیدن به سعادت و دوری از شقاوت است. تنها سببی که هیچگاه مغلوب و نابودشدنی نیست، خداوند است؛ پس تنها با یاد خداوند دلها آرام میگیرد:«…ألاَ بِذِکْرِ اللّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ». (رعد/28) 3- تسبیح و عبادت: از دیگر اسباب شرح صدر و رفع دلتنگی، تسبیح و عبادت است. خداوند میفرماید: «وَلَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّکَ یَضِیقُ صَدْرُکَ بِمَا یَقُولُونَ • فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَکُن مِّنَ السَّاجِدِینَ» (حجر/97)؛ و ما میدانیم سینهات از آنچه آنان میگویند تنگ میشود و تو را سخت ناراحت میکند. برای رفع ناراحتی از آنان پروردگارت را تسبیح و حمد بگو و از سجدهکنندگان باش. گاهی اوقات پیامبر اسلام صلی الله علیه وآله از تمسخر مشرکین و همچنین از درخواستهای نامعقول آنان دلگیر میشد. بدین جهت خداوند برای رفع این دلتنگی دستور میدهد او تسبیح گوید و سجده گذارد (حجر/98) که سجده کنایه از نماز و عبادت است. بدین ترتیب با تسبیح الهی و عبادت بهویژه با نمازگزاردن انسان از دلتنگی رها میشود. باید ضیق صدر پیامبران در راستای رسالت و منبعث از تکذیب مخالفان میباشد، پس امری طبیعی به نظر میرسد. 4- دعا و درخواست از خداوند: آخرین عاملی که در شرح صدر نقش مهمی دارد، دعا کردن و درخواست از خداوند است. سیره انبیا در تقاضای این موهبت، مبنی بر این است که شرح صدر از سوی خداوند به بشر اعطا میشود و باید آن را از خداوند خواست درخواست. رفتار حضرت موسی علیه السلام نمونهای از این سیره انبیا است.«قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی» (طه/25)؛ گفت پروردگارا سینهام را آماده (برای پذیرش مسولیت رسالت و مشکلات آن) ساز. در این میان عدهای، مطالعات پیگیر و مستمر و ارتباط مداوم با علمای صالح، خودسازی و تهذیب نفس، پرهیز از گناه و بهویژه غذای حرام را نیز از عوامل شرح صدر دانسته و در برابر، جهل، گناه، لجاجت، جدال، مراء، همنشینی با بدان و فاجران و مجرمان، دنیاپرستی و هواپرستی را زمینهساز تنگی روح و قساوت قلب میدانند. (ناصر، مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۴۲۷)(برگرفته از سایت ویکی فقه)
خواص دعای مجیر
در مفاتیح الجنان نقل شده است که در ایام البیض ماه مبارک رمضان دعای مجیر خوانده شود. بنابراین به اختصار خواص این دعا تقدیم می شود:
دعای مجیر از دعاهای بسیار مشهور است که در بررسی سند آن باید گفت که در میان کتب حدیثی و دعایی ما، تنها مرحوم کفعمی آن را در مصباح و بلدالامین که از منابع معروف ادعیه شیعه هستند، ذکر کرده است و غیر از این دو منبع در دیگر کتابهای حدیثی نقلی از این دعا وجود ندارد. کلیه نقل قول هایی که در ارتباط با دعا، توصیه یا بیان احکام از ائمه معصومین (علیهم السلام) وارد شده، ابتدا با ملاک ها و معیارهای عقلی سنجیده می شود و در صورت داشتن تعارض با عقل، آن متن رد می شود. اما در رابطه با دعای مجیر که مرحوم شیخ عباس قمی نیز به تبعیت از کفعمی آن را در مفاتیح الجنان ذکر کرده است مطالعه متن دعا می تواند پاسخی کاملاً متقن و معین به ما دهد.
با مطالعه مضامین دعای مجیر می توان به این نکته مهم دست یافت که چنین مطالبی تراوش کرده از ذهن یک انسان عادی نیست بلکه محصول اندیشه و تفکر معصوم است. کسانی که نوع و روش نیایش با پروردگار و معبود را می دانسته و به ما نیز آموخته اند.
آنچه که بر عظمت این دعا می افزاید: آگاهی از زمان، مکان و نحوه نزول آن و همچنین شخصی که این دعا را دریافت می کند و از سوی دیگر واسطه در ارسال این دعا است. چرا که ما می دانیم دعاهای ماثور، از جانب خدا بر قلب و زبان معصوم نقش می بندد و سپس در قالب الفاظ و کلمات جاری شده و در اختیار ما قرار می گیرد.
فضایل و برکات این دعا نیز بسیار است که باید مورد توجه قرار بگیرد. مرحوم کفعمی نقل می کند که یکی از آثار این دعا، آمرزش گناهان خواننده این دعاست. به عبارت دیگر کسی که این دعا را قرائت می کند چنانکه در نقل آمده، حتی اگر گناهانش به اندازه ریگ های بیابان یا برگ درختان باشد احتمال آمرزش آن از جانب حضرت حق وجود دارد و این نکته ای تامل برانگیز است که انسان را به تفکر وامی دارد که مگر این دعا چیست که چنین آثاری می تواند داشته باشد؟
اگر کسی با محتوا و مضامین این دعا که سراسر آن ذکر اسامی مقدس پروردگار است آشنا باشد می بیند که در این دعا سراسر اسامی و نامهای مقدس خداوند است که انسان در آن خدا را به صاحب این اسامی قسم می دهد و در هر فراز از دعا خطاب به خدا می گوید من به تو پناه می برم ای کسی که پناه همه پناه جویان هستی در هر بند از دعا نیز پس از اسماء حسنی ذات باریتعالی عبارت (اجرنا من النار یا مجیر) تکرار می شود.
این اذکار و پناه جستن، به مثابه یک پاک کن قدرتمند است که می تواند کلیه آثار و آلودگی هایی که در طول عمر در قلب و روح آدمی نشسته است را از بین ببرد. اما اثر دیگری که برای این دعا ذکر شده شفای دردها و بیماریهاست چرا که پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) فرمودند: برای اینکه بیماری ها و ناملایمات از شما دور شود مضامین دعای مجیر را مرتب تکرار کرده و بر زبان جاری کنید.
این دعا زمانی که پیامبر خدا در مقام حضرت ابراهیم (علیه السلام) مشغول نماز بودند یعنی در مسجدالحرام، روبه روی کعبه و در حال نماز از طریق جبرئیل بر وجود مقدس نبی اعظم (صلی الله علیه و آله) نازل می شود که جبرئیل به خدمت حضرت رسیده و این دعا را برای مناجات و گفتگو با خدا به رسول خدا می آموزد بنابراین این دعا یک دعای آسمانی، رحمانی و از عالم ملکوت است. این دعا مانند شفابخش ترین دارویی است که می تواند روح انسان را جلا دهد. و از آن جا جسم نیز تابع روح آدمی است، اگر کسی از نظر روحی سالم باشد از نظر جسمی نیز سالم خواهد بود.
افراد مقروض وقتی به برترین پناهگاه عالم که همه از او استمداد می طلبند، پناه می برند طبعاً خداوند نیز ابواب رحمت خود را به روی آنها می گشاید. نکته دیگر در فضایل این دعا، برطرف شدن غم و اندوه و کدورتها از وجود انسان است. کسی که این دعا را قرائت می کند صاحب این دعا را فردی عادی نمی داند و نمی بیند بلکه او معتقد است که این دعا نازل شده از آسمان و از مصدر فیض است. بنابراین آن هنگام که انسان به این مصدرو منبع فیض در عالم تکیه می کند، در اصل بزرگترین تکیه گاه روحی خود در عالم وجود را یافته است و طبیعی است که با یاد و ذکر او تمام غمها، اندوه ها و کدورتها را فراموش می کند. آنچنان که قرآن کریم می فرماید: الا بذکر الله تطمئن القلوب. (بخش اخلاق و عرفان اسلامی تبیان به نقل از خبر گزاری شبستان)
راه گشایش رزق
«من اکثرالاستغفار» کسی که زیاد استغفار کند، 4 چیز به دست میآورد :
اول: «جعل الله له من کل همٍ و غمٍ فرجا» اگر غم و غصه دارد، غم و غصهاش بیرون میآید.
دوم: «من کل خوفٍ امنا» گاهی اخبار ناخوشایند را میدهند. اگر استغفار کنی، هیچ خبری نمیشود. اگر استغفار کردهای از کسی نترس و فقط از خدا بترس.
سوم: «من کل ضیق ٍ مخرجا» صاحبخانه تو را جواب کرده؟ سفتههایت عقب افتاده؟ گرفتاری؟ اگر استغفار کنی همه اینها درست میشود. اگر در گرفتاری هستید، اگر مشکل ازدواج دارید، اگر منزل میخواهید، استغفار کنید، خدا گره از کارهاتان باز میکند.
چهارم: «ورزقه من حیث لایحتسب» از جایی که گمان نداری و فکرش را نمی کنیم روزی می رسد . همسفر خوب پیدا میکنی، یک زن خوب نصیبت می شود و… رزق همهاش پول نیست. در احادیث بسیار بیان شده که اگر فلان کار را بکنی ، رزقت زیاد می شود ، منظور از رزق ، رزق معنویاست، رفیق خوب رزق است، همسفر خوب هم رزق است. هر وقت میخواهید مسافرت بروید، چند بار استغفار کنید تا یک همسفر خوب داشته باشید. (برگرفته از فرمایشات آیت الله مجتهدی)
پاسداری حضرت امام خمینی (سلام الله علیه)
اکثر دوستان این ماجرا را از دیگران شنیده بودند.اما پیگیری ما به برادر عرب رسید. ایشان حکایت آن شب را از نزدیک دیده بود و این گونه نقل کردند:
رزمندگان گردان هشتم سپاه، پس از مدتی به سپاه جماران مأمور شدند. ما در پستهای مشخص در منطقهی جماران مشغول نگهبانی از بیت حضرت امام بودیم.دوران بسیار زیبا و معنوی جماران، بسیار در روحیهی نیروهای ما تأثیر داشت. خاطرات آن ایام هنوز در ذهن دوستان گردان هشتم به نیکی یاد میشود.
در یکی از شبهای خرداد ماه، پستهای بچههای مشخص شد. من و مهدی خندان به بالای بام حسینیهی جماران رفتیم. یک بیسیم در دست و اسلحه نیز همراه داشتیم.همان موقع برخی بچهها مأمور بودند در داخل حیاط منزل، یا داخل کوچه حضرت امام نگهبانی دهند.پست نگهبانی ما فکر میکنم ساعت دو بامداد آغاز شد . من از این سمت بام حسینیه و مهدی سمت دیگر بود. حساسیت حفاظت از بیت امام بسیار بالا بود.
درحین نگهبانی و در سکوت نیمه شب، صدای پایی توجه من را جلب کرد! ظاهراً کسی از مسئولان برای سرکشی از نگهبانها در آن نیمه شب آمده بود. چشمم به گوشهی دیگر بام حسینه افتاد. مهدی خندان در حال نشسته، به دیوار تکیه داده و اسلحهاش را نیز در کنارش بود. او در همان حال نشسته خوابش برده بود!میخواستم مهدی را صدا کنم اما دلم نیامد. خیلی خسته بود. بعد دیدم از مسیر پلههای پشت بام، شخصی بالا آمد که با دیدنش زبانم بند آمد! چشمانم از تعجب گرد شده بود. یعنی درست میبینم!؟
حضرت امام به تنهایی وارد محوطهی بام حسینیه شدند. دست و پایم را گم کرده بودم. نمیدانستم چه کاری باید انجام دهم. حضرت امام به من خسته نباشید گفتند و کمی این طرف و آن طرف را نگاه کردند. یک باره مهدی را دیدند. قبل از اینکه من کاری انجام دهم، بالای سر مهدی رفتند. ایشان به آرامی شال سفید خود را که شبیه چفیه بود بر روی مهدی انداخته و اسلحهی مهدی را از کنارش برداشتند!حضرت امام اسلحه را به روی دوش خود انداخته و در محوطه مشغول قدم زدن شدند! حالت قدم زدن حضرت امام مانند یک نگهبان بود.
نفس در سینهی من حبس شده بود. نمیدانید چه حالی داشتم. بیسیم در دست من بود اما توان اینکه دکمه را فشار دهم و به مسئول شب بگویم چه کسی اینجاست را نداشتم.من همینطور مات و مبهوت نگاه میکردم. حضرت امام نگهبانی میداد و مهدی هم خواب خواب بود. نمیدانستم چه کنم. ما همه آمده بودیم تا نگهبان حضرت امام باشیم، حالا خود حضرت امام مشغول نگهبانی بود.
حضرت امام برای دقایقی اسلحه بر دوش راه رفتند. پایان زمان نگهبانی ما نزدیک بود. قرار بود گروه دیگری از نگهبانها جایگزین ما شوند.حضرت امام اسحله را در کنار مهدی قرار داد و شال خودشان را برداشتند. امام امت خداحافظی کرد و از پلهها به سمت پایین حرکت کردند. من گویی همه اینها را در خواب دیده بودم. ولی واقعیت بود. حضرت امام به آرامی پلهها را طی کردند.
همان موقع مهدی بیدار شد. نگاهی به من کرد و با تعجب گفت: خواب بودم؟!
گفتم: چه خوابی، تو خوابیده بودی و امام به جایت نگهبانی میداد. مهدی بلند شد و به سمت من آمد و گفت: چی میگی؟!گفتم: همین الان حضرت امام از پلهها پایین رفتند.
مهدی دوید و به سمت بیت حضرت امام رفت. من چیزی ندیدم ولی بعدها شنیدم که با حضرت امام صحبت کرد و همراه ایشان به داخل منزل رفت و نماز شب را در کنار امام خواند. در همان لحظات پست نگهبانی ما تمام شد. من هم برگشتم برای استراحت چند روز بعد یکی از رفقا گفت: بعد از قضیهی نگهبانی حضرت امام، برادر شاهمرادی به خاطر خوابیدن در سر پست، قصد برخورد با مهدی را داشته اما حاج سید احمد آقا گفته بود: کاری با این پاسدار نداشته باشید.
از آن روز عمق علاقهی مهدی به امام امت بسیار بیشتر شد.مهدی در فرازی از وصیت نامهاش این گونه بیان میکند: «ای کاش میتوانستم حرف دلم را راجع به امام عزیز بر روی کاغذ بیاورم، ولی نمیتوانم فقط همین قدر بگویم که در دنیا دلم برای هیچ کس تنگ نمیشود و آرزوی زیارت کسی را بعد از آقا امام زمان(عج) و ائمه معصومین ندارم، مگر امام عزیزم که جانم فدایش باد!»
با برقراری نسبی امنیت، مهدی و تمام بچههای گردان هشتم، تقاضای خود را برای حضور در جبهههای نبرد به فرماندهان سپاه تهران اعلام کردند.
آنچه به نقل ازسردار شهید مهدی خندان منتشر شده است بخشی از زندگینامه و خاطرات سردار شهید مهدی خندان است که در کتاب شیر کوهستان توسط گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی منتشر شده است. این انتشارت کتاب های فوق العاده زیبایی را توسط نویسنده ای که علاقه مند نیست نامش را منتشر کند روانه بازار کرده است .
تسلیت شهادت عالم جلیل القدر شیخ النمر
خبر رسیده ز گلشن ثمر نمی میرد*** بگو به شبزدگان که سحر نمیمیرد
قسم به شمس جمال علی ولی الله*** در آسمان ولایت قمر نمیمیرد
اگر به سنگ جفا شیشه دلی بشکست* **به گنجه دل عاشق گوهر نمیمیرد
به قلب خصم علی مهر باطلی زد و رفت* **که تا به صبح ظهور آن اثر نمیمیرد
هزار شیخ نمر زاده میشود آری* **بگو به دشمن حق دگر «نمر» نمیمیرد
شعر از حسن غلامحسینی
تقدیم به شیعیان مظلوم نیجریه
ای کاش که مایه امید تو شوم ای عشق! سرانجام شهید تو شوم
ای کاش شبیه شیخ زکزاکی، من روزی برسد که روسفید تو شوم
آغاز همه قیامها «یا علی» است روشنگر شام تار دنیا علی است
مغضوب یزیدیان و سفیانی هاست هر کس هر جای این جهان با علی است
هر جا مردیست در طرفداری ماست خون، رود همیشه زنده و جاری ماست
ما زنده به عشقیم، بگویید به خلق جان دادن ما به جرم بیداری ماست
در دفتر عشق، خون، مرکّبهاتان همپای شهیدان شده منصبهاتان
همراه شماست تا ابد «روح خدا» تا نام خمینی است بر لبهاتان
سعید تاج محمدی
فواید خوردن صبحانه
امام جعفر صادق (علیهالسلام) در حدیث زیبایی در مورد زمان خوردن صبحانه چنین فرمودند: «إذا صَلَّیتَ الفَجرَ فَکُل کِسرَةً تُطَیِّبُ بِها نَکهَتَکَ، و تُطفِئُ بِها حَرارَتَکَ، وتُقَوِّمُ بِها أضراسَکَ، وتَشُدُّ بِها لِثَتَکَ، و تَجلِبُ بِها رِزقَکَ، وتُحَسِّنُ بِها خُلُقَکَ»؛ چون نماز صبح را خواندى، پاره نانى بخور تا با آن دهان خویش را خوشبو سازى، حرارت خود را فرو بنشانى، دندانهایت را استوار سازى، لثهات را استحکام بخشى، روزىِ خویش را به چنگ آورى و خوى خود را نکو سازى. (الدعوات راوندی، قم، انتشارات مدرسه امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف، 1407، ص140)
رعایت حقوق کارگر و آسودگی خاطر کارفرما
از سلیمان جعفری نقل شده است روزی برای انجام کاری خدمت امام رضا (علیه السلام) بودم. خواستم به خانه برگردم، امام (علیه السلام) فرمود: با من بیا و امشب را نزد ما بمان. با آن حضرت رهسپار شدم، تا وارد خانه شد، هنگام غروب آفتاب بود. غلامان در خانه به بنّایی و بستن میخ آخور چهارپایان مشغول بودند. با آنان مرد سیاه پوستی نیز کار می¬ کرد که از جمله خدمتگزاران حضرت نبود. امام (علیه السلام) فرمود: این مرد که با شماست، کیست؟ گفتند: به ما کمک می کند و مزدش را می دهیم. امام (علیه السلام) فرمود: اجرتش را تعیین کرده اید؟ گفتند: خیر، هر چه به او بدهیم راضی است.
امام (علیه السلام) به شدت آشفته شد. گفتم فدایت شوم چرا خشمگین می شوید؟ فرمودند: من بارها آنان را نهی کرده ام، از این که کسی را پیش از آن که اجرتش را تعیین کنند به کار گیرند. آگاه باش! هر کارگری از قبل مزد او را تعیین نکرده باشی وکاری برای تو انجام دهد؛ اگر سه برابر آنچه مزدش است، به او بپردازی باز گمان می کند که از اجرت او کاسته ای و اگر پیش از انجام دادن کار، مزدش را معین کنی و پس از آن پرداخت کنی، تو را به سبب وفای به عهد می ستاید و اگر اندکی زیادتر از مزدش به او بدهی، آن را بخششی از تو می داند. (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407ق، ج5، ص 288)
برگزاری نشست کیفیت نقد پژوهش های حوزه علوم اسلامی توسط جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد غلامعلی
نشست کیفیت نقد پژوهش های حوزه علوم اسلامی توسط جناب حجت الاسلام و المسلمین دکتر احمد غلامعلی سرپرست دانشکده علوم و معارف حدیث دانشگاه قران و حدیث قم در مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه کرمان در 25 آبان 94 برگزار گردید.
نفرات برگزیده و شایسته تقدیر همایش ملی روش پژوهشی علامه سید محمد حسین طباطبایی (رحمه الله)
نفر اول:
سرکارخانم دکتر زینب نادی با موضوع: بررسی روش تجربی کتب تفسیری از منظر علامه طباطبایی رحمه الله از استان تهران
نفر دوم:
سرکار خانم فاطمه فتحی با موضوع: روش تفسیری قرآن به قرآن و نیاز ضروری به روایات معصومین در نگاه علّامه طباطبایی رحمه الله از استان خراسان رضوی
نفر سوم:
سرکارخانم فاطمه فرحبخش با موضوع: زبان دین از دیدگاه علامه طباطبایی رحمه الله از استان کرمان
نفر چهارم:
سرکار خانم دکتر فاطمه السادات حسینی با موضوع: رابطه حس و عقل ازنظرعلامه طباطبایی رحمه الله از استان کرمان
نفر پنجم:
جناب آقای دکتر محمدهادی قهاری با موضوع: قلمرو حجیت عقل در تفسیر وحی؛ مطالعه موردی تفسیرالمیزان از استان کرمان
پیام حضرت آیت الله جعفر سبحانی (دامت برکاته) به همایش ملی روش پژوهشی علامه سید محمد حسین طباطبایی (رحمه الله)
بسمه تعالی
عالمان عمل اختران فروزانی هستند که همواره روشنی بخش محفل بندگان خدا و سالکان الی الله هستند. چهره مفسرگرانقدر قرآن، فقیه مدقق و فیلسوف متأله حضرتعالی آیت الله علامه طباطبایی یکی از درخشانترین ستارگان آسمان علم و تقواست که سالها بعد از ارتحال نیز روشنگر طریق سعادت است . بررسی سیره زندگانی علمی ، اخلاقی و پژوهشی ایشان میتواند مشکات هدایت راه طلاب و دانشجویان جوان باشد. در میان تفاسیر فراوان تفسیر ارزشمند المیزان درخشش ویژهای دارد که توانسته است با بهرهگیری از علوم و دانشهای پیشینیان و نظرات آنان به ضمیمه تفکردرآیات، اسراری را بازگو کند. به قول شهید مطهری قرنی باید بگذرد تا منزلت و ارزش این کتاب روشن گردد.
تأکید علامه طباطبایی به روش تفسیر قرآن به قرآن به عظمت المیزان افزوده است. انگیزه علامه از روش تفسیر قرآن به قرآن این است که قرآن را با محکمترین و استوارترین دلیل تفسیر کند و به جای این که به قول این مفسر یا آن مفسر اعتماد کند یا از خبر واحد کمک به گیرد، از خود آیات که صدور و دلالت آنها قطعی است کمک گیرد و با متقن ترین دلیل ، آیه را به سخن در آورد.انگیزه دیگر او از این روش که بنده خود شفاهاً از ایشان شنیدهام این است که می خواهد به بسیاری از روایاتی که در مورد تفسیر آیات وارد شده است اعتبار بیشتری بخشد و پس از فراغ از تفسیر آیات به روش روایی میرسد و میکوشد مفاهیم بسیاری از روایات را از خود آیات استفاده کند و ثابت کند که روایات تفسیری جنبه تعلیمی دارند و نه جنبه تعبدی و به اصطلاح وجه استفاده امام را از آیات بیان میکند.
اینجانب از مسئولان حوزه علمیه خواهران کرمان و مؤسسه آموزش عالی حوزه فاطمیه که همایش بررسی روش پژوهشی علامه طباطبایی را برگزار مینمایند، تقدیر و تشکر مینمایم و امید دارم با تبیین روش پژوهشی علامه خصوصاً در تفسیر المیزان قدمی درجهت شناساندن منزلت و جایگاه علمی آن بزرگوار و شیوه تفسیری ایشان برداشته شود. برای همه برگزار کنندگان و شرکت کنندگان این همایش آرزوی موفقیت روز افزون دارم.
برگزاری همایش ملی روش پژوهشی علامه طباطیایی
همایش ملی روش پژوهشی علامه طباطبایی 25 آبانماه 94 در تالار برق شهرستان کرمان توسط مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه کرمان برگزار گردید. در این همایش بعد از تلاوت قرآن کریم و اجرای سرود جمهوری اسلامی ایران حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای الله وردی مدیر محترم مرکز مدیریت حوزه های علمیه استان کرمان ضمن خوش آمدگویی پیام حضرت آیت الله جعفر سبحانی را ابلاغ فرمودند. بعد از بیان گزارش دبیرخانه همایش، حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای حصاری معاون محترم پژوهش مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران به ایراد فرمایشات خویش درباره جایگاه علمی علامه طباطبایی (رحمه الله) پرداختند.
بعد از ارائه سه مقاله برگزیده توسط پژوهشگران برتر، رئیس دانشکده معارف حدیث دانشگاه قرآن و حدیث قم جناب حجت الاسلام و المسلمین سید کاظم طباطبایی (رحمه الله) در فرمایشات خویش به ده عامل مؤثر در پژوهش های علمی در حوزه علوم اسلامی پرداختند. (http://shabestan.ir/detail/News/501565) در پایان مراسم، صبیّه علامه بزرگوار سید محمد حسین طباطبایی (رحمه الله) به بیان برخی از خصوصیات علمی و اخلاقی پدر بزرگوارشان پرداختند.
همچنین با حضور حضرت ایت الله سید یحیی جعفری امام جمعه شهرستان کرمان و حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقای حصاری معاون محترم پژوهش مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران، مدیر محترم مرکز مدیریت حوزه های علمیه استان کرمان حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج آقا الله وردی، معاون محترم پژوهش مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران استان کرمان سرکار خانم جوکار و مدیر محترم مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه کرمان سرکار خانم محمدی به نفرات برگزیده اول تا پنجم جوایز و لوح تقدیر اهدا شد.
برگزاری همایش ملی روش پژوهشی علامه طباطبایی
همایش ملی روش پژوهشی علامه طباطبایی (رحمه الله) مورخ 25/08/1394 از ساعت 8 تا 12 در تالار برق شهرستان کرمان برگزار خواهد شد.
به مناسبت شهادت سید الساجدین (علیه السلام)
جای آن دارد که بارد آسمان خون بر زمین * در عزای سیّد سجّاد، زین العابدین
آنچه او دید از جفای کوفیان و شامیان کافرم * گر هیچ کس دیده است ظلمی این چنین
سی و شش سال از پس قتل پدر در کربلا * روز و شب کاری نبودش غیر زاری و غمین
گاه بر نی جلوه گر دیدی سر پاک حسین* گاه خوردی تا زیانه از غلامان حَصین
خویش را از اهل دین خواندند آن بی دین گروه* وانگهی بستند در زنجیر کین، سلطان دین
(نصیر اصفهانی)
پانرده روز دیگر: فرصت ارسال مقالات به همایش روش پژوهشی علامه طباطبایی
تا پایان ارسال مقالات به
همـایـش ملـی روش پژوهشــی عـلامه طبـاطبـایی
وقتی باقی نمانده است.
پانزده روز دیگر در انتظاریم…….
برای ارسال مقالات به آدرس ذیل مراجعه فرمایید:
باز بوی عطر شهیدان : دیدار با خانواده شهیدان نامدار محمدی
امروز جمعی از اساتید و طلاب مقطع سطح سه مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه کرمان با خانواده شهیدان نامدار محمدی دیدار کردند و از فضای معنوی ای که این شهیدان در آن بزرگ شده بودند بهره مند شدند و مروری بر وصیت نامه و تجدید عهدی با آرمان های آن ها داشتند.
شهید: محمد حسین نامدار محمدی
در سال 1339 در تهران متولد شد. از آنجا که پدر و مادر خانواده در اصل کرمانی بودند در سال 55 به کرمان مراجعت نمودند. اولین حضورایشان شرکت در واقعه 17 شهریور 1357 بود که زخمی شد و دومین حضورش در حادثه آتش سوزی مسجد جامع کرمان بود. با شروع جنگ تحمیلی در سال 1359 خود را برای میدان دیگری از مبارزه آماده می کند و از طریق سپاه پاسداران وارد صحنه جنگ می شود. آخرین مسئولیت ایشان معاون اطلاعات وعملیات قرارگاه کربلاست و تاریخ شهادت ایشان تیر ماه 1361منطقه عملیاتی دارخوین است.
فرازی از وصیتنامه شهید:
خواهران و برادران : این حقیقتی است که همه ما دیر یا زود باید برویم؛ ولی وسیله و رفتن ها فرق می کند پس بگذارید آدمی بهترین وسیله را که شهادت می باشد انتخاب کند و به لقاءا… بپیوندد. من همیشه به دوستانم می گفتم بهترین مرگ مرگی است که در بدترین شرایط همانند شهدای کربلا و ائمه معصومین(ع) آدمی جان بسپارد. دوست دارم اگر در میدان نبرد کشته شدم مانند دیگر شهداء با همین لباس سپاه به خاک سپرده شوم و اگر درمیدان رزم گشته نشدم …بر روی کفنم آرم سپاه را بدوزید که همه بدانند من پاسدار اسلام بودم و به خاطر اسلام شهید شدم.
شهید: غلامرضا نامدار محمدی
در سال 1341 در تهران متولد شد. کم کم جریانات انقلاب شکل گرفت و ایشان با برادر بزرگترشان محمد حسین با شور و حال عجیبی در تظاهرات و فعالیتهای انقلابی شرکت کردند. آنها حتی در بعضی از تظاهرات مهم تهران مانند 17 شهریور و روزهای پیروزی انقلاب به تهران رفته و در آنجا در تظاهرات شرکت می کردند. با پیروزی انقلاب،غلامرضا در جهاد کرمان مشغول به کار شد و اواخر سال 58 وارد سپاه تهران شد و با شروع جنگ تحمیلی به جبهه رفت. کار در نشریه پیام انقلاب به عنوان خبرنگار و عکاس از دیگر زوایای زندگی سراسر افتخار غلامرضا بود. غلامرضا در 23 اسفند 63 در حالی که دوربین عکاسی بر گردنش بود در جزیره مجنون در اثر انفجار خمپاره به دیدار معشوقش شتافت.
فرازی از وصیتنامه شهید:
تا به حال هر چه به فکر مرگ بودیم اکنون باید آن در لحظات عمر خود ضرب کنیم و بسیار به یاد مرگ خود باشیم .الهی این بدن من مملوک توست ملک توست ان شاءالله که عبد توست .با آن هر چه می خواهی معامله کن اگر می خواهی آن را بسوزانی بسوزان اگر می خواهی آن را تکه تکه کنی تکه تکه کن اگر می خواهی آن را بی سر کنی چنین کن اگر می خواهی این پیکر را مانند مولایم ابا عبدالله لگدمال ستوران کنی چنین کن و اگر می خواهی مانند عباس عموی تشنگان حسین بدنم را بی دست و پا کنی چنین کن و اگر می خواهی …ولی از تو تقاضایی دارم تو را به عزت زهرای مرضیه با این بدن عاصی قهر مکن چرا که اگر بدانم تو از عذابم لذت می بری بسم ا… اگر بدانم تو با دیدن بدن سوخته ام شادان می شوی بسم ا… اگر بدانم تو با بدن بی سرم خرسند می شوی بسم ا…
کورباد آن چشمی که غیر تو راببیند و برای غیر تو ببیند کر باد آن گوشی که برای غیر تو بشنود و غیر کلام تو را بشنود بریده باد آن دستی که برای غیر تو حرکت کند بریده باد آن پایی که برای غیر تو رود مهر باد آن قلبی که غیر از منزلگه تو باشه قلبی که تو عنایت کردی و آن را حرم الله خواندی قلبی که حرم توست اگر اجنبی را راه دهد ختم شود. خدایا تو را سپاس که دستم را گرفتی و به طرف خود کشاندی خدایا تورا کرنش که به پایم خلخال زدی و به سوی خود رهنمون نمودی خدایا تو را حمد که به چشمم گفتی که غیر تو را نبیند خدایا تو را شکر که به گوش من فرمان دادی کلام غیر تو را نشنود.
زیبایی های غدیر
جلوه گر شد بار دیگر طور سینا در غدیر ریخت از خم ولایت مى به مینا درغدیر
رودها با یكدگر پیوست كم كم سیل شد موج مى زد سیل مردم مثل دریا در غدیر
هدیه جبریل بود« الیوم اكملت لكم» وحى آمد در مبارك باد مولى در غدیر
با وجود فیض« اتممت علیكم نعمتى» از نزول وحى غوغا بود غوغا در غدیر
بر سر دست نبى هر كس على را دید گفت آفتاب و ماه زیبا بود زیبا در غدیر
بر لبش گل واژه « من كنت مولا» تا نشست گلبُن پاك ولایت شد شكوفا در غدیر
«بركه خورشید» در تاریخ نامى آشناست شیعه جوشیده ست از آن تاریخ آنجا در غدیر
گرچه در آن لحظه شیرین كسى باور نداشت مىتوان انكار دریا كرد حتى در غدیر
باغبان وحى مىدانست از روز نخست عمر كوتاهى ست در لبخند گل ها در غدیر
دیدهها در حسرت یك قطره از آن چشمه ماند این زلال معرفت خشكید آیا در غدیر؟
دل درون سینه ها در تاب و تب بود اى دریغ كس نمىداند چه حالى داشت زهرا در غدیر
“محمد جواد غفورزاده” (شفق)
خدا رحم کند بنده ای را که ...
عبد السلام بن صالح هروي گوید: از أبا الحسن علي بن موسى الرضا (علیه السلام) شنیدم که فرمودند: «رحم الله عبدا أحيا أمرنا»؛ خداوند به بنده ای رحم کند که امر ما را زنده می گرداند. به ایشان عرض کردم که چگونه امرتان را زنده می گرداند؟ فرمودند: «يتعلم علومنا و يعلمها الناس فإن الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا» ؛ علوم ما را فرا گیرد و به مردم یاد دهد؛ زیرا اگر مردم محاسن کلام ما را بدانند از آن پیروی می کنند. راوی گوید که به حضرت عرض کردم که ای پسر رسول الله! برای ما از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده اند که فرمودند: «من تعلم علما ليماري به السفهاء أو يباهي به العلماء أو ليقبل بوجوه الناس إليه فهو في النار»؛ کسی که علمی را بیاموزد تا به واسطه آن با بی خردان جدال کند و بر علما مباهات کند و مردم را به سوی خود بگرداند در آتش است. حضرت (علیه السلام) فرمودند: «صدق جدي (علیه السلام)»؛ جدم راست گفت. بعد حضرت فرمودند: آیا می دانی بی خردان چه کسانی هستند؟ عرض کردم: خیر ای پسر رسول الله! فرمودند: «هم قصاص مخالفينا»؛ اینها قصه سرایان مخالف ما هستند. بعد فرمودند: آیا میدانی علما چه کسانی هستند؟ عرض کردم: خیر ای پسر رسول الله! فرمودند: «هم علماء آل محمد (علیهم السلام) الذين فرض الله طاعتهم و أوجب مودتهم»؛ اینها دانشمندان آل محمد (علیهم السلام) هستند که خداوند طاعت آنها را فرض و مودت آنها را واجب گردانده است. بعد فرمودند: آیا می دانی معنای «ليقبل بوجوه الناس إليه» چیست؟ عرض کردم: خیر ای پسر رسول الله! فرمودند: «يعني و الله بذلك ادعاء الإمامة»؛ به خدا قسم منظور از آن ادعای امامت است. (عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج1 ص : 272)
پزشک را طبیب گویند؛ زیرا...
واژه ي طب به معناي وفق و مدارا در کار و لطف ورزيدن است (طريحي، مجمع البحرین، ج2، ص108) و طبيب را از آن رو طبيب ناميده اند که با مدارا و با تدبير لطيف خود، اندوه را از دل مي گيرد. از امام صادق(عليه السلام) روايت شده که فرمودند: «کان يسمي الطبيب المعالج فقال موسي بن عمران يا ربت ممن الداء قال مني قال فممن الدواء قال مني قال فما يصنع الناس بالمعاج قال يطيب بذلک انفسهم فسمي الطبيب لذلک» (مجلسي، بحارالانوار، بیروت، جلد59، ص62)؛ موسي بن عمران به خدا عرض کرد: خداوندا! درد از کيست؟ فرمود: از من عرض کرد: دوا از کيست؟ فرمود: از من. عرض کرد: پس بندگان تو با معالجه چه کار دارند؟ فرمود: به وسيله ي آنها دلهاي بيماران را پاکيزه و خرسند مي سازد و به همين خاطر معالج را طبيب ناميدند.
در این روایت شریف پزشکان را زداینده اندوه دل مریضان و برطرف کننده اضطراب و ناراحتی ناشی از مریضی و درد و ابتلا معرفی می فرماید. پزشک باید در رفع نیاز روحي بيماران و ايجاد آرامش و اطمينان در ايشان تلاش نماید و عبارات محبت آميز و تسکين دهنده استفاده کند و پيگيري کار بيمار را با صبر و حوصله انجام دهد. يأس و نااميدي موجب تشديد بيماري است و بيشتر از بيماري براي بيمار رنج آور است. امام علي(عليه السلام) فرمود: «اعظم البلاء انقطاء الرجاء» (آمدي، غرر الحکم و درر الکلم، حکمت 1323)؛ سخت ترين بلا، گسستن اميد است. گاه نااميدي، سبب مرگ بيماري مي شود؛ چنانکه امام علي(عليه السلام) فرمودند: «قَتَلَ القنوط صاحبه» (آمدی، همان، 1331)؛ نااميدي صاحبش را می کشد.
ای عزیز فاطمه علیهما السلام اگر نظرت برنگردد...
شیخ مفید از غفاری نقل می کند که مردی از خاندان ابی رافع که آزاد کرده پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بود از من طلبی داشت و برای مطالبه آن اصرار می نمود، من که قضیه را چنین دیدم، پس از خواندن نماز صبح در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به طرف حضرت رضا (علیه السلام) به راه افتادم، چون نزدیک منزلش رسیدم آن حضرت را که بر الاغی سوار بودند و ردایی در بر داشت و در حال بیرون آمدن از خانه بیرون آمدن از خانه مشاهده کردم، چون چشمم به حضرت افتاد برای اظهار حاجت خود شرم کردم، وقتی امام نزدیک به من رسیدند ایستادند و نگاهی به من انداختند من به حضرت سلام کردم، در آن موقع ماه مبارک رمضان بود آنگاه عرض کردم فدایت شوم، فلان دوست شما را بر من حقی است و برای مطالبه آن مرا رسوا نموده است و من پیش خود گمان کردم که حضرت او را در مورد مطالبه طلبش از من مانع خواهد شد و به خدا سوگند که او چقدر از من طلب دارد و چیزی دیگری نگفتم.
امام (علیه السلام) فرمود: بنشینیم تا باز گردد من در حالی که روزه بودم در آنجا ماندم تا نماز مغرب را به جا آوردم و دل تنگ شدم و خواستم برگردم در این حال دیدم آن حضرت ظاهر شدند و مردم در اطرافشان بودند و سائلین هم بر سر راهش نشسته بودند و امام (علیه السلام) به آنها صدقه میداد تا اینکه از آنجا گذر کرد و داخل منزل خود شد و سپس بیرون آمد و مرا صدا زد و من برخواسته با او داخل خانه رفتم و با هم نشستیم و من شروع کردم از پسر مسیب فرماندار مدینه با او صحبت کردن و زیاد می شد که من درباره او با حضرت می کردم، چون از سخن فارغ شدم، حضرت فرمودند: گمان نمی کنم که افطار کرده باشی؟
گفتم: نه. پس حضرت دستور داد برای من غذا آوردند و به غلامش هم امر کرد که با من غذا بخورد، من و غلام از آن خوراک خوردیم و پس از فراغ از طعام فرمود: بالش را بلند کن و آنچه در زیر آن است بردار، من بالش را بلند کردم، دینارهایی از طلا دیدم، آنها را برداشتم و در کیسه خود گذاشتم، سپس حضرت دستور داد که چهار نفر از غلامانش برای رسانیدن من به خانه ام همراه من باشند، گفتم فدایت شوم مأمورین شبانه پسر مسیب در راه ها هستند و من دوست ندارم که آنها مرا با غلامان شما ببینند، حضرت فرمودند: راست گفتی خدا به راه راست هدایتت کند و به آنان دستور داد که همراه من باشند تا هر کجا که من گفتم برگرداندم و به خانه خود رفتم و چراغ خواستم به دینارها نگاه کردم دینارها 48 عدد بود در حالیکه طلب آن شخصی از من 28 دینار بود و در میان آنها دیناری بود که درخشندگی آشکاری داشت وتلألو آن مرا خوش آمد، چون آن را نزدیک چراغ بردم دیدم به خط روشن و آشکار نوشته شده است که طلب آن مرد از تو 28 دینار است و بقیه هم از آن تو باشد و به خدا قسم که من طلب او را دقیقا تعیین نکرده بودم. (الارشاد شیخ مفید: ج 2، باب 21)
در انتظار دیدار
عده ای از شیعیان در خراسان نزد امام رضا (علیه السلام) آمده بودند و از دربان اجازه ورود می خواستند، دربان برای آنها از آن حضرت اجازه می طلبید؛ ولی حضرت اجازه نمی دادند. آنها دو ماه پی در پی در هر روز دو بار و در کلّ60 بار به در خانه حضرت آمده و اجازه ورود طلبیدند و به دربان گفتند: به امام رضا (علیه السلام) بگو ما جمعی از شیعیان شما هستیم، وقتی دربان تقاضا و پیام آنها را به امام عرض کرد، امام فرمودند: من الان اشتغال دارم به آنها اجازه ورود نده. سرانجام آنها به دربان گفتند: از جانب ما به امام عرض کن، ما از شهرهای دور آمده ایم و مکرر اجازه خواسته ایم و جواب منفی دادهاید، دشمنان ما، ما را شماتت خواهند کرد، اگر بدون ملاقات با شما به وطن بازگردیم، نزد مردم، شرمنده و سرافکنده خواهیم شد.
دربان، پیام آنها را به امام ابلاغ کرد، امام (علیه السلام) فرمود: به آنها اجازه ورود بده. دربان به آنها اجازه داد، آنها به محضر آن حضرت رسیدند و پس از احوال پرسی عرض کردند: ای فرزند رسول خدا، چه شده که ما به این بی مهری جانکاه و خفت و خواری افتادهایم و پس از آن همه بی اعتنائی عدم اجازه شما، دیگر برای ما آبروئی نمانده علت چیست؟
امام رضا (علیه السلام) فرمودند: این آیه 30 شوری را بخوانید: «و ما اصابکم من مصیبه فبما کسبت أیدیکم و یعفو عن کثیر»؛ هر مصیبتی که به شما رسد به خاطر اعمالی است که انجام داده اید و بسیاری را نیز عفو می کند. من در مورد شما به پروردگار و به رسول خدا (علیه السلام) و امیرالمؤمنان و پدران پاکم پیروی کردم.
آنها عرض کردند: چرا نسبت به ما بی اعتنایی هستید؟ امام رضا (علیه السلام) فرمودند: به خاطر آنکه شما ادعا می کنید از شیعیان امیرالمؤمنان علی (علیه السلام) هستید، وای بر شما همانا شیعه علی (علیه السلام)، افردی مانند حسن و حسین (علیه السلام) و ابوذر و سلمان و مقداد و عمار و محمد بن ابوبکر بودند که هیچ گونه مخالفت با اوامر آن حضرت نمینمودند و هیچ گاه کاری که مورد نهی آنها بود انجام نمی دادند؛ ولی شما وقتی که می گویید ما شیعه علی (علیه السلام) هستیم در بیشتر اعمال، با دستورات آن حضرت مخالفت می نمایید و در انجام فرائض کوتاهی می نمایید و در رعایت حقوق برادران، سستی می کنید، آنجا که تقیه واجب است تقیه نمی کنید و آنجا حرام است تقیه می کنید. اگر شما به جای شیعه بگویید ما از دوستان اولیای خدا و دشمنان دشمنان آنها هستیم، شما را در این قول رد نمی کنم؛ ولی شما ادعای مقام ارجمند شیعه می کنید؛ اما ادعای شما با اعمال شما سازگار نیست، شما راه هلاکت را می پیمایید مگر اینکه با توبه و انابه، اعمال تباه شده گذشته را جبران کنید.
آنها گفتند: ما استغفار و توبه میکنیم و از این پس خود را به عنوان دوستان شما دشمن دشمنان شما، عنوان می نمائیم نه شیعه شما. امام رضا (علیه السلام) فرمودند: آفرین بر شما ای برادران و دوستان من. آنگاه امام (علیه السلام) از آنها احترام شایان کرد و آنها را نزد خود نشانید و سپس به دربان خود فرمود: چند با از ورود آنها جلوگیری کردی؟ او عرض کرد: 60 بار.
امام به او فرمود: شصت بار نزد آنها بیا و به آنها سلام کن و سلام مرا به آنها برسان، خداوند بخاطر استغفار و توبه، آنها را آمرزید و آنها و بستگان آنها را به خاطر دوستی شان با ما، مشمول کرامت و لطف خاص قرار داد و به آنها از غذاها و اموال به طور فراوان بهره مند ساز و گرفتاری آنها را بر طرف نما. (بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 65، ص 158، 159)
برگزاری همایش ملی
مؤسسه آموزش عالی حوزوی فاطمیه کرمان
همـایـش ملـی روش پژوهشــی عـلامه طبـاطبـایی
را برگزار می نماید.
برای اطلاع بیشتر به سایت ذیل مراجعه فرمایید:
طاووس شیعه
سید بن طاووس، رحمة اللهعلیه، نامش «علی» ملقب به «رضى الدین» از علما و بزرگان جهان اسلام بوده و چون یكى از اجداد بزرگوارش جناب محمد بن اسحاق، بسیار زیبا و نیكو صورت بوده به «طاووس» نامیدند و فرزندانش به «ابن طاووس» معروف گردیدند.
سید بن طاووس، دوران كودكى را در زادگاهش شهرحله سپرى نمود و در دامان پر محبت و معنویت و روحانیت پدر رشد كرد، خود او مىفرماید: «من از اوان طفولیت در دامن جدم «ورام (1) » و پدرم كه گرایش به سوى خداوند، جل جلاله، داشتند نشو و نما نموده و تربیت یافتم در حالیكه نزد ایشان عزیز بودم.»
او با سیزده واسطه از طرف پدر با دومین پیشواى جهان اسلام، امام حسن مجتبى (علیه السلام) پیوند مىخورد از طرف مادر به سومین پیشواى جهان اسلام امام حسین(علیه السلام) مىرسد بدین جهت او را ملقب به «ذى الحسنین« نیز كردهاند و چون پدر سید بن طاووس، فرزند دخترى «شیخ طوسى»، نیز بوده درتالیفاتش از جناب شیخ طوسى، با كلمه «جدى» یاد مىكند.
وقتی مستنصربالله مقام «نقابت» یعنى رسیدگى به امور سادات را به او پیشنهاد كرد تا به این طریق با دستگاه حكومتى وقت مرتبط شود. سید این پیشنهاد خلیفه را نپذیرفت. وزیر خلیفه به ایشان گفت: این مقام ومنصب را قبول كن و به آنچه خداوند راضى است و مىپسندد عمل كن. و او در جواب فرمود: تو چرا در پست وزارتى كه دارى به آنچه پروردگارت را خشنود مىسازد عمل نمىكنى؟! اگر در این دستگاه چنین شیوهاى ممكن بود، تو به آن عمل مىكردى! مستنصر بالله گفت: تو با ما همكارى نمىكنى در حالىكه «سید مرتضى علم الهدى» و «سیدرضى» در حكومت وارد شدند و منصب و مقام پذیرفتند، آیا تو آنها را ستمگر مىدانى یا معذور مىشمارى؟ حتما و بدون تردید آنها را معذورمىدانى، پس تو هم مانند آنان معذور خواهىبود، داخل كار شو و مقام بپذیر. سید بن طاووس (رحمةاللهعلیه) گفت: آنان در روزگار آل بویه زندگىمىكردند كه ملوكى شیعى بودند و دربرابر خلفایى كه مخالف اعتقادشان بودند قرار داشتند. به این جهت ورود آنها در حكومتبا خشنودى و رضاى پروردگارشان همراه بود.
ابن طاووس صبح روز دوشنبه 5ذی القعده سال664 هجری ظاهراً در بغداد در گذشت و بنا به نوشته حوادث جامعه، جنازه او پیش از دفن به نجف اشرف انتقال دادهاند. وی از قبل کفن خود را تهیه کرده بود و در حج بیت الله لباس احرام خود نموده بود و آن را در کعبه معظمه و روضات مطهره حضرت رسالت(صلی الله علبیه و اله) و ائمه بقیع(علیهم السلام) و عراق متبرک و هر روز به آن می نگریست و آن را وسیله شفاعت آن بزرگواران قرار داده بود و فرموده: که چون مستحب است انسان در وقت حیات خویش بر کفن خود نظر افکند من نیز کفن خود را بیرون می آورم و بر آن نظر می افکنم و باز فرموده که: در اخبار دیدم که جناب محمد بن عثمان بن سعید بن عمروی و پدرش از سفرای مولای ما صاحب الزمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بودند قبر خود را در ایام حیات خود محیا کرده بودند من نیز محل قبر خود را معین کردم و گفتم کسی آن را برای من حفر کند و قبر خود را در جوار جدم و مولایم علی(علیه السلام) قرار دادم در حالی که میهمان و پناهنده و وارد بر آن حضرت هستم به این امید که مانند دیگران مورد لطف و عنایتش قرار بگیرم و آن قبر را در پایین پای والدین خود قرار دادم تا اینکه خداوند مرا به خفض جناح از برای ایشان امر فرموده و مرا به نیکی و احسان به ایشان توصیه کرده است پس خواستم مادامی که در قبرم سرم در زیر پای ایشان باشد.
1) عالم بزرگوار جناب ورام بن ابى فراس، از بزرگان و علما جهان تشیع و صاحب كتاب معروف «مجموعه ورام« كه از نوادگان «مالك اشتر» مىباشد. (روضات الجنات، ج 4، ص 337)
امامزاده ای جلیل القدر در شهر کرمان
سید ابوالحسن محمد بن ابراهیم المجاب بن محمد العابدبن امام موسی کاظم علیه السلام ملقب به «شاهزاده محمد» از سادات بسیار جلیل القدر و جد سادات موسوی کرمان، شیراز، خوزستان، کربلا و کوفه که با دو واسطه به حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) می رسند.
محمد بن ابراهیم مجاب متولد کربلا و در سال 247هجری قمری به سیرجان و در سال 249هجری قمری با دعوت اهالی و علمای کرمان به این شهر هجرت نمود .ایشان پس از گذراندن بیش از 50سال از عمر خود در این خطه و تبلیغ دین و پرورش شاگردان مبرز، توسط حاکم وقت در سال 301 هجری قمری به شهادت رسید و در یک فرسنگی شهر قدیم کرمان در قسمت غربی کوه معروف (قلعه اردشیر ) به خاک سپرده شد و طبق اطلاعات تاریخی تا سال 700 هجری مزار ایشان بدون بارگاه بوده است تا پس از پیروزی انقلاب اسلامی از سوی اداره کل اوقاف و امور خیریه کرمان نسبت به تعمیر و بهسازی حرم مطهر این امام زاده جلیل القدر توسط گروه بازسازی خاص حرم امام حسین علیه السلام صورت گرفته است .
بقعه و مزار با شکوه امامزاده محمد در محله «شاهزاده محمد»
خیابان 17شهریور-چهارراه بهار قراردارد که مورد احترام و
تقدیس اهالی شهرستان کرمان می باشد .
چند لحظه با نوجوانان بزرگ مردی که افتخار آفریدند با خواندن...
ماجرای «آن بیست و سه نفر» اتفاقی است که نمونهاش در هیچ جنگی رخ نداده است.” این نخستین جمله از کتاب خاطرات آزاده سرافراز جناب آقای احمد یوسفزاده است که چندی پیش از سوی انتشارات سوره مهر روانه بازار کتاب شده است. کتاب، همانطور که راوی بر آن اذعان دارد، روایتی ناگفته و تاکنون تکرار نشده از جنگ هشتساله عراق با ایران را در خود دارد که در نوع خود خواندنی است. کتاب نه روایتی داستانی و نه ماجرایی برخاسته از ذهن نویسنده است، «آن بیست و سه نفر» حکایتی است واقعی از زندگی ۲۳ نوجوان که در عملیات بیتالمقدس به اسارت درآمدهاند. در حقیقت این کتاب سندی است از زندگی ۲۳ رزمنده که سالهای شیرین نوجوانیشان را در اسارتگاههای عراق گذراندند. نگاه به جنگ از قاب نوجوانی ۱۷ساله، روایتی جدید از جنگ عراق با ایران است که بیش از هرچیزی تلخی و بیرحمی جنگ را تلنگر میزند. نویسنده می¬گوید: در هیچ جنگ دیگری چنین موضوعی را سراغ ندارید که ۲۳ نوجوان اسیر شوند و بعد با فرمانده نیروی متخاصم که در زمان ما صدام حسین بود، ملاقات کنند و در حالی که صدام به آنها پیشنهاد آزادی بدهد، آنها برای عزت کشورشان پاسخ منفی دهند.
وی ادامه داد: در این کتاب از چگونگی ورودم به جبهه آغاز کردم و پس از آن به وقایع اسارت، چگونگی اسیرشدنم، ماجراهایی که برای ما اتفاق افتاد، دیدار با صدام، مقاومت رزمندگان و… پرداختهام. نکته جالب در این خاطرات مقاومتی بود که بچهها از خود نشان داده بودند. عراق میخواست از ما بهعنوان ابزار تبلیغاتی استفاده کند و بگوید که دولت ایران بچههای کمسنوسال را به جبهه فرستاده است، اما بچهها در برابر وعدههای آنها برای انجام این کار مقاومت کردند.
یوسفزاده یادآور شد: خاطرات این سالها را بهمحض آزاد شدن از اسارت و بازگشت به وطن نوشتم و در اثری با عنوان «پرچین راز» منتشر شد، اما قدرت اندک نویسندگی و نداشتن تجربه مانع از پرداختن خوب موضوع شده بود. تا اینکه پس از چند سال آزمون و خطا در عرصه نویسندگی، این اثر را نوشتم و بهمحض اتمام به نظرم رسید هم از جهت ساختار و طرز نویسندگی و هم از حیث نوع موضوع انتخاب شده، کتاب موفقی خواهد شد.
چند لحظه شیرین با ازادگان سرافراز با خواندن...
«۳۰۰۰ روز اسارت» عنوان کتاب خاطرات آزاده محترم کرمانی جناب آقای محمدرضا حسنی سعدی از دوران اسارت است که در سال ۱۳۷۸ به همت کنگره بزرگداشت سرداران و هشت هزار شهید استان های کرمان و سیستان و بلوچستان به چاپ رسیده است. وی قریب به هشت سال را در اردوگاه های موصل عراق سپری کرده و در این خاطرات جنبه های مختلف زندگی اسیران ایرانی در اسارت را به تصویر کشیده است.ایشان در «۳۰۰۰روز اسارت» کوشیده، آموخته ها، تجربیات، یافته ها، دیده ها و شنیده های خود در زمینه جنبه های مختلف زندگی اسرا در اسارت به خصوص در اردوگاه موصل چهار را در اختیار مخاطب قرار دهد. نویسنده در این کتاب نگاهی متفاوت و جامع نسبت به اسارت دارد و می کوشد از زوایایی که تاکنون به اسارت نگریسته نشده، به آن نگاه کند و دیده هایش را با زبانی ساده و روان روی کاغذ بیاورد.
تبرّک به حرم کریمه
مرحوم علامه سید محمدحسین طباطبایی غروب ماه رمضان با پای پیاده با کهولت سن به حرم حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) میآمد و با بوسه بر ضریح آن حضرت (با کیفیتی مخصوص) روزه خود را افطار میکرد سپس به خانه رفته و غذا میخورد.
پا را از گلیم خود فراتر نگذارید!
بسيارى از مشكلات اجتماعى از بلندپروازي ها و به اصطلاح دراز كردن پا از گليم خود و تمنّاى مقامى است كه انسان براى آن ساخته نشده و يا شايستگى آن را ندارد و اينها همه از آنجا سرچشمه مى گيرد كه شخص در ارزيابى قدر و منزلت خويش گرفتار اشتباه شود و اين اشتباه و خطا به خاطر حبّ ذات و بزرگ كردن نقاط قوّت كوچك و كوچك كردن نقاط ضعف بزرگ، غالبا حاصل مى شود.
گم كردن قدر و منزلت خويش و بلندپروازى بى دليل و توقّعات بى جاى ناشى از اينها، هميشه بلاى بزرگى براى جوامع بشرى بوده و خواهد بود، نه تنها براى جامعه زيانبخش است كه خود شخص را نيز به زحمت و بدبختى و ناكامى مى افكند و چه بسا انسانى كه مى توانست در يك پست و مقام به خوبى انجام وظيفه كند و مايه خير و سعادت خود و جامعه گردد، به خاطر نشناختن قدر خويش و تمنّاى آنچه آمادگى آن را ندارد، نيرو و استعداد خود را بر باد مى دهد و خود و ديگران را به زحمت و ضرر و زيان مى افكند. به همين دليل در نهج البلاغه، مکرّر روى اين مسأله تأكيد شده است؛ از جمله در خطبه 103 آمده است: «العالم من عرف قدره و كفى بالمرء جهلا ان لا يعرف قدره»؛ عالم واقعى كسى است كه قدر و منزلت خويش را بشناسد و در نادانى انسان همين بس، كه قدر خود را نشناسد! در نامه 31 نهج البلاغه ضمن اندرزهاى بسيار پر بار و حكيمانه اى كه به فرزند دلبندش امام مجتبى (علیه السلام) مىدهد، مى فرمايند: «و من اقتصر على قدره كان ابقى له»؛ كسى كه به اندازه قدر و منزلت خويش قانع باشد، براى (منافع) او پايدارتر است! در كلمه 149 از كلمات قصار آن حضرت آمده است: «هلك امرء لم يعرف قدره»؛ آن كس كه قدر و منزلت خويش را نشناسد هلاك مىگردد!
در حديثى روایت شده كه شخصى به امام موسى بن جعفر (علیه السلام) عرض كرد: ما از بازار رد شديم و ديديم يك نفر صدا مىزند من از شيعيان خالص محمد و آل محمد هستم! اين در حالى بود كه لباس هايى را به مزايده گذارده بود و طلب قيمت بيشتر مى كرد، امام موسى بن جعفر (علیه السلام) فرمود: «ما جهل و لا ضاع امرء عرف قدر نفسه»؛ كسى كه قدر خود را بشناسد نادان نيست و ضايع نمى شود! سپس افزود: «مى دانيد اين شخص به چه كسى مى ماند؟ به كسى كه بگويد من مانند سلمان و ابو ذر و عمار ياسر هستم و در عين حال در معامله كم مى گذارد و عيوب جنس خويش را بر مشترى مى پوشاند …، آيا چنين كسى مانند سلمان و ابو ذر و مقداد و عمار است؟ هرگز! … چه مانعى دارد بگويد من از دوستان محمد و آل محمد هستم»! (محمد باقر مجلسی، بحار الانوار، ج 65، ص 157) (پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج1، ص564)
تشویق و تکریم شاگردان همراه با ذکر نقاط قوت و ضعف
يونس بن يعقوب بيان می کند و می گويد: من در محضر امام صادق (عليه السّلام) بودم، در اين هنگام فردي از اهل شام که متکلم بود وارد شد و روي به امام کرد و گفت: «براي مناظره با شاگردان تو به اين جا آمدهام». امام (عليه السّلام) روي به من نمود و گفت: «اي يونس! کاش تو در علم کلام مهارت داشتي تا با او مناظره ميکردي!» گفتم: «فدايت شوم من از شما شنيدم که از کلام نهي کرده و متکلمان را نکوهش مينمودي». امام (عليه السّلام) فرمود: «آن نکوهش متوجه کساني است که آنچه من ميگويم را رها کرده و به دلخواه خود سخن ميگويند».
آنگاه امام دستور داد هر يک از شاگردان متکلم ايشان را ديد نزد ايشان آورد و او حمران بن اعين، ابوجعفر احول، هشام بن سالم، قيس بن ماصر را نزد ايشان آورد، ديري نگذشت که هشام بن حکم نيز بر آن حضرت وارد شد و او که از نظر سن از همه کوچک تر بود. بسيار مورد تکريم امام قرار گرفت و دربارهاش فرمود: «ناصرنا بقلبه و لسانه ويده»، آنگاه اصحاب امام يک به يک با فرد شامي مناظره نمودند و سرانجام هشام بن حکم او را شکست داد و او به امامت حضرت صادق (عليه السّلام) اقرار نمود. آنگاه امام (عليه السّلام) نقاط قوت و ضعف مناظره هر يک از اصحاب خود را بيان نمود و هشام بن حکم را بسيار تحسين کرد و فرمود: «مثلک فليتکلَّم النّاس»؛ همانند تو بايد با مخالفان مناظره نمايد.(الکافی، ج1، ص171)
جملاتی که باید با آب طلا نوشته شود
امام علی (عليهالسلام) می فرمایند: «مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَبَيْنَ النَّاسِ، وَمَنْ أَصْلَحَ أَمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَمَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ» (نهج البلاغه، حکمت89)؛ كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد كرد، و كسى كه امر آخرتش را اصلاح كند خداوند امر دنيايش را اصلاح مىكند و كسى كه در درون وجودش واعظى داشته باشد خداوند حافظى براى او قرار خواهد داد.
بزرگان علما در گذشته هنگامى كه نامه اى به يكديگر مى نوشتند غالباً از اين سه جمله حكيمانه، در نامه خود بهره مى گرفتند و به راستى سزاوار است كه با آب طلا نوشته شود و همه روز انسان بر آن نظر بيفكند.
در اينكه رابطه ميان نتيجه هاى سه گانه اى كه در اين كلمات حكمت آميز آمده مى توان گفت: كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند؛ يعنى در برابر هر امرى قرارمى گيرد نخست نگاه كند كه رضاى خدا در چيست و آن را برگزيند، چنين كسى به يقين مشمول عنايات الهى قرار مى گيرد و خداوند رابطه او را با مردم سامان مى بخشد. اضافه بر اين اصلاح رابطه با خدا مسلتزم صدق و امانت و راستى است. كسى كه صدق و امانت و راستى پيشه كند به يقين مردم به او علاقه مند مىشوند و امين مردم خواهد بود و به او اعتماد مى كنند و مشكلى با او نخواهند داشت.
همچنين كسى كه امر آخرت خويش را اصلاح كند؛ يعنى اوامر الهى را اطاعت و نواهى او را ترك گويد مشمول لطف خداوند خواهد شد؛ خداوند كار دنياى او را نيز سامان مى دهد. افزون بر اين، اصلاح امر آخرت به تقوا و پرهيزگارى است و به يقين انسانه اى با تقوا در زندگى مادى خود نيز موفق خواهند بود، زيرا راه خلاف در پيش نمى گيرند؛ به كسى ظلم و ستم نمى كنند، همه با او مهربان هستند و او نيز با همه مهربان.
نيز كسى كه واعظ نفسانى؛ يعنى وجدان بيدار و تقواى درونى داشته باشد كه در برابر گناهان به او هشدار دهد، لطف پروردگار بر او سايه خواهد افكند و او را از گزند حوادث محفوظ مى دارد. اضافه بر اين شخصى كه چنين واعظى درونى دارد از امور خطرناك مى پرهيزد و چنين كسى از گزند حوادث محفوظ خواهد بود. بنابراين رابطه اين سه امر با آن سه نتيجه هم رابطه معنوى است و هم رابطه منطقى و طبيعى.
امام باقر (عليه السلام) هم فرمودند: خداوند عزّوجلّ چنين فرموده است: «وَعِزَّتِي وَجَلَالِي وَعَظَمَتِي وَعُلُوِّي وَارْتِفَاعِ مَكَانِي لَايُؤْثِرُ عَبْدٌ هَوَايَ عَلَى هَوَى نَفْسِهِ إِلَّا كَفَفْتُ عَلَيْهِ ضَيْعَتَهُ وَضَمَّنْتُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ رِزْقَهُ وَكُنْتُ لَهُ مِنْ وَرَاءِ تِجَارَةِ كُلِّ تَاجِرٍ»(الكافى، ج 2، ص 137، ح 1)؛ به عزت و جلال و عظمت و نورانيت و علو مقامت سوگند ياد مى كنم كه هيچ بنده مؤمنى خواسته مرا بر خواسته خود در چيزى از امور دنيا مقدم نمى شمرد مگر اينكه من بى نيازى او را در دل او و همّت او را در آخرتش و آسمان ها و زمين را ضامن روزى او قرار مى دهم و براى او از تجارت هر تاجرى بهتر خواهم بود. (پیام امام آیه الله مکارم شیرازی، ج12، ص526 و 527)
به دخترم دروغ نگویید
شهید شیخ شعاعی از جمله شهدای روحانی و بزرگواری است که پس از 29 سال احراز هویت شد. وی متولد 1334 در کرمان است و در سال 65 در عملیات کربلای چهار به شهادت رسیده است. متن ادبی شهید شیخ شعاعی خطاب به والدین و فرزندش چنین است:
به دخترم دروغ نگویید! نگویید من به سفر رفته ام. نگویید از سفر باز خواهم گشت. نگویید زیباترین هدیه را برایش به ارمغان خواهم آورد. به دخترم واقعیت را بگویید، بگویید بخاطر آزادی تو هزاران خمپاره دشمن سینۀ پدرت را نشانه رفته اند. بگویید خون پدرت بر تمام مرزهای غرب و جنوب کشورش پریشان شده است، بگویید موشکهای دشمن انگشتان پدرت را در سومار، دستهای پدرت را در میمک، پاهای پدرت را در موسیان، سینه ی پدرت را در شلمچه، چشمان پدرت را درهویزه، حنجرۀ پدرت را در ارتفاعات الله اکبر، خون پدرت را در رودخانۀ بهمنشیر و قلب پدرت را در خونین شهر پرپر کرده اند؛ اما ایمان پدرت در تمامی جبهه ها می جنگد. به دخترم واقعیت را بگویید. بگذارید قلب کوچک دخترم ترک بردارد و
نفرت همیشه ای از استعمار در آن بدواند. بگذارید دخترم بداند که چرا عکس پدرش را بزرگ کرده اند. چرا مادر دیگر نخواهد خندید. چرا گونه ها ی مادر بزرگش همیشه خیس است.
چرا عموهایش، محبتی بیش از پیش به او دارند و چرا پدرش به خانه برنمی گردد. بگذارید دخترم بجای عروسک بازی نارنجک را بیاموزد. بجای ترانه، فریاد را بیاموزد و بجای جغرافیای جهان، تاریخ جهان خواران را بیاموزد.
به دخترم دروغ نگویید. نمی خواهم آزادی دخترم، قربانی نیرنگ جهانخواران باشد به دخترم واقعیت را بگویید. می خواهم دخترم دشمن را بشناسد. امپریالیسم را بشناسد. استعمار را بشناسد. به دخترم بگویید. من شهید شدم. بگذارید دخترم تنها به دریای خون شهیدان هویزه بیندیشد.
سلام مرا به دخترم برسانید و این اشعار را که نوشتم برایش نگهدارید که بزرگتر شد خودش بخواند:
شهیدان زنده اند الله اکبر بخون غلطیده اند الله اکبر
گرامیداشت ورود 21 غواص خط شکن به دیار کریمان
شعر شاعر کرمانی برای شهدای غواص
دستهایی به اعتباری خاص دستهای دعای با اخلاص
دستهایی گرانتر از الماس روی دستان امّتی حساس
دستبندی که بند دستان است مرهمی بر حریم مستان است
میزند با سکوت خود فریاد این نشان حضور مستان است
دستبندی که کرده او را بند رقص امواج سرکش اروند
دستبندی که کهنه است هر چند پاسخ است از یلان قدرتمند
سر درآورده لالههایی پاک غنچهها از درون مشتی خاک
میزند گل به ساحل افلاک یقهها گر شود در این ره چاک
صدو هفتاد و پنج گل الماس صد و هفتاد و پنج یل غواص
عهد پایان عمر کردند پاس رهسپاران حضرت عباس
حاضران با نگاه خود گفتند اشکهایی که سینه میسفتند
وه چه با ناز و عزت و آرام صبر “ایوب” مادران شستند
کرمان-غلامحسین اسدی
حدیث هفته :سه امرواجب
ازامام صادق (علیه السلام) درکتاب خصال صدوق نقل شده است: «ثلاثٌ لم یجعل الله لاحدٍ من الناس فیهن رخصة: برّ الوالدین و وفاء العهد بالبر و الفاجر و اداء الامانه الی البرّ و الفاجر».
1- نیکی به پدرومادر(حتی اگر کافرباشند، فاجرباشند) بی احترامی نکنید حتی اگر نماز نمی خوانند اجازه ندادند سرشان داد بکشی. خودت هم نصیحتش نکن به عمویت، به دایی ات بگو، یا پیرمردِ فامیل، پدرت را نصیحت کند نماز بخواند.
2- وفای به عهد چه طرف خوب باشد چه بد. اگر آدم بدی حرفی به شما زد، گفت به کسی نگ، نباید بگویی. کاغذی داد فلان جا ببری به دست فلانی بده نمی توانی آن را باز کنی. دعوتت کرد قول دادی که بروی باید بروی. وفای به عهد امام سجاد حتی درمورد شمر!
3-ادای امانت الی البروالفاجر؛ چه خوب باشد چه بد. امام سجاد (علیه السلام) فرمودند: اگر شمر آن خنجری که سرپدرم را با آن برید نزد من امانت بگذارد، بعد ازمن بخواهد، به اومی دهم.
(برگرفته از درس اخلاق مرحوم آیت الله مجتهدی تهرانی رحمه الله تعالی علیه)
باعارفان
سجده های طولانی داشت. معمولاً قبل از خواب «مسبحات» را تلاوت می فرمود و برای روشنایی قلب بعد از نماز ظهر وعصر هفتاد مرتبه استغفار را تجویز می فرمود. برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و طبیعی و شهوی و غضبی که غالباً از کینه وحرص وشهوت وغضب و زیاده روی درتلذذات برمی خیزد روایت «عنوان بصری» را دستور می دادند به شاگردان و تلامذه و مریدان سیر و سلوک الی الله تاآن را بنویسند و بدان عمل کنند؛ یعنی یک دستور اساسی ومهم عمل طبق مضمون این روایت بود.
آغازی نیکو
از امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که چنین فرمودند: هر گاه یکى از شما وضو گیرد و یا بخورد و یا بیاشامد و یا لباسى بپوشد، سزاوار است که “بسم الله الرحمن الرحیم” بگوید، پس اگر چنین نکند شیطان در آن شرکت خواهد کرد. (وسایل الشیعه ، ج 1، ص 300)
بسم الله الرحمن الرحیم